دست فلج
انگار كه قرار نيست دختر مرتبي باشم. تا اومدم شروع كنم به نوشتن ايندفعه سانحه سراغ خودم اومد و يكي ار انگشتاي دست راستم سه تا بخيه خورد و يك هفته در منزل بودم خيلي درد داشت. البته بماند كه خيلي با باربدي آقا خوش گذشت و هر شب تصميم ميگرفتم ديگه به شركت برنگردم. باربدي آقا انداخته تو دهنش و بهم ميگه فلان كار رو با اون دست فلجت انجام بده. اين هم آخر عاقبت ما. حالا خوبه واقعاً فلج نشدم اگه بشم چي مي گه بهم. از وقتي هم خونه بودم حساسيت اومده سراغش و تا صبح سرفه مي كه سرفه بد. امروز رفتيم خونه مامان بزرگ خيلي بازي كرد خيلي بهش خوش گذشت. عصر خاله مريم بهش گفت پاهاتو بكش اونور جارو بكشم. برگشت گفت: بازهم به روت خنديدم ها. حا...
نویسنده :
لعيا خاني
23:59